قاصدک | |||
دو دوست با پای پیاده از جادهای عبور می کردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شدد ولی بدون آن که چیزی بگوید روی شنهای بیابان نوشت: امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.هر دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند. ناگهان شخصی که سیلی خورده بود لغزید و در برکه افتاد. نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آن که از غرق شدن نجات یافت بر روی صخره سنگی این جمله را حک کرد: امروز بهترین دوست من جان مرا نجات داد دوستش با تعجب از او پرسید: بعد از آنکه من با سیلی تو را آزردم تو آن جمله را روی شنهای صحرا نوشتی ولی حالا این جمله را بر روی صخره حک می کنی؟
دیگری لبخند زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار میدهد باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش آن را پاک کنند ولی وفتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.
انقـدر ســاده بودم که بـاور کردم دوستــم دارد
که مـرا به خـاطـر خـودم مـی خواهـد
که هـرگــز به مـن خیـانت نمـی کنـد
که تـا آخـر دنیـا با مـن مـی ماند
کــه او...
یـه روزی از آن من خـواهـد بـود
و امـروز نیز انقـدر سـاده هستـم که نمـی توانـم باور کنـم
دیگر مرا دوسـت ندارد
که مرا نمـی خواهـد
که به من خیانت کـرد
که مـرا تنهــا گـذاشت
کــه...
ما هرگــز به هم نخـواهــیم رسیــد
54477:کل بازدید |
|
32:بازدید امروز |
|
0:بازدید دیروز |
|
پیوندهای روزانه | |
درباره خودم
| |
قاصدکی
قاصدک ها چه خبر آوردید از کجا از کی خبر آوردید خوش خبر باشید | |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
آنفلانزا . اس ام اس . پاییزی . پد . پد کف پا . خبر فریب قاصدک . سموم . سیب . قاصدک اشک . قلب . | |
بایگانی | |
تیر 1388 مرداد 1388 شهریور 1388 مهر 1388 آبان 1388 آذر 1388 دی 1388 بهمن 88 اسفند 88 مرداد 89 آبان 89 آذر 89 | |
اشتراک | |