قاصدک | |||
![]() |
هنگام عبور از خیابان
خانم ها:
سمت راست را نگاه می کنند.
سمت چپ را نگاه می کنند .
از خیابان رد می شوند.
آقایان:
سمت راست را نگاه می کنند،ماشین می آید.
فاصله ماشین با خودشان را با چشم اندازه می گیرند، و چون همگی رانندگان قابلی هستند، با سرعت وارد خیابان می شوند!
راننده به شدت ترمز می کند.
-مرتیکه مگه کوری؟...راننده می گوید.(صد در صد خود راننده مرد است که ادب ندارد!)
در حالیکه از روی میله های وسط خیابان می پرد می گوید: کور خودتی! گاری چی!(خب دفعهی بعد هم یه نفر به خودشون اینو میگه!)
بدون این که سمت چپ را نگاه کنند، میدوند آن سو ی خیابان.
هنوز صدای بوق ماشین هایی که به خاطر این آقا ترمز کرده اند به گوش می رسد!
هنگام صرف غذا
خانم ها:
مرتب پشت میز می نشینند.
مقدار کمی غذا می کشند.
به آرامی غذا می خورند.
تنها نوک قاشق را در دهان می گذارند.
آقایان:
تا جایی که بشقاب جا داشته باشد غذا می کشند!
به سرعت غذا را می بلعند، در حالیکه قاشق را تا انتها درون حلقشان فرو می برند!
صدای برخورد قاشق با دندان ها یشان موسیقی گوش نوازی دارد!
بعد از دو سه بار پر کردن بشقاب بالاخره کمی و فقط کمی سیر می شوند.
(لازم به ذکر است ما از صدا های هنجار و ناهنجار هنگام صرف غذا صرف نظر کردیم!)
هنگام رانندگی
خانم ها:
روغن موتور را چک می کنند.
بنزین را چک می کنند.
ترمز دستی را پایین می کشند.
با سرعت مطمئنه حرکت می کنند.
پشت چراغ قرمز ها می ایستند.
به عابر پیاده احترام می گذارند.
آقایان:
وسط راه بنزین تمام می کنند.
وقتی دود از لاستیک هایشان بلند شد، به یاد می آورند که ترمز دستی را نکشیده اند.
چراغ قرمز را اتلاف وقت و عمر می دانند.
عابر پیاده موجودی مزاحم و مختل کننده عبور و مرور می دانند.
و از همه مهمتر، بوق را مهم ترین اختراع بشر پس از برق به حساب میآورند.
در پایان یک روز خسته کننده
خانم ها:
ظرف ها را می شویند. آشپزخانه را تی میکشند. غذا های فردا را درون یخچال میگذارند. چراغ ها را خاموش می کنند. کمی مطالعه می کنند و می خوابند.
آقایان:
بعد از این که شامشان را خورند، چای میخورند.
کمی با چشم های خواب آلوده تلویزیون نگاه می کنند.
بعد از این که دو سه بار کنترل تلویزیون از دستشان افتاد، تلویزیون را خاموش می کنند و به سمت رختخواب می روند.
بدون این که حتی رو تختی را بردارند، می خوابند!
تا به حال فکر کردین که عطسه هم فرایند پیچیده ای داره؟ عطسه (برادر سرفه) عملی است که بدن از آن برای خارج کردن اجسام بی ربطی که وارد دماغ محترم شده اند استفاده می کند. برای شناسایی انواع عطسه لازم است که این فرض را در نظر بگیرید که عطسه ار حروف : ه، پ، چ، ه تشکیل شده است:
1- عطسه کلاسیک:
هپچه، همین! فقط در تلفظ های مختلف ممکن است مکث کوتاهی بین پ و چ داشته باشیم.
2- عطسه مثلا با کلاس:
در این عطسه ه اول عطسه حذف شده و "پچه " تلفظ می شود . ( دقت کنید که پ اول ساکن است و اگر با فتحه ادا شود به جای با کلاس در دسته های دیگری قرار می گیرد.) اگر توانستید ه آخر را هم حذف کنید که با کلاس تر می شود.
3- عطسه مازوخیستی:
مماخ محترم را گرفته و عطسه کنید در این صورت اگر دچار انفجار درونی نشدید صدایی مخلوط پ و چ از شما ساطع می شود.
4- عطسه انفجاری :
این عطسه بیشترین حال را به سیستم تنفسی شما می دهد و در عین حال بقیه را منهدم یا خیس می کند و به صورت ههههههههپپپپپپپچچچچچهههههههه تلفظ می شود.
5- عطسه فشنگی:
سریع و مطمئن. یه اندازه عطسه انفجاری صفا ندارد ولی حال مخصوص خودش را دارد تلفظ به صورت اپچه ( فتح الف و کسر چ) است و باید در 0.2 ثانیه تلفظ شود.
توجه:
1-همانطور که گفته شد اگر عطسه دسته دوم به صورت پَچِه تلفظ شود خطر خیس شدن نفر مقابل را دارد.
2- افرادی را که در دسته چهارم عطسه می کنند از قبل شناسایی کرده تا در مواقع لزوم فرصت پناه گرفتن را داشته باشید.
3- اگر از افرادی هستید که عطسه انفجاری را می پسندید در محیط های محترم حتما عطسه خود را به مازوخیستی تبدیل کنید.
قطاری که به مقصد خدا می رفت، لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد
و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت:
مقصد ما خداست. کیست که با ما سفر کند؟
کیست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟
کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود.
در هر ایستگاه که قطار می ایستاد، کسی کم می شد قطار می گذشت و سبک می شد، زیرا
سبکی قانون راه خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت، به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت اینجا بهشت است .
مسافران بهشتی پیاده شوند، اما اینجا ایستگاه آخر نیست .
مسافرانی که پیاده شدند، بهشتی شدند. اما اندکی، باز هم ماندند، قطار دوباره راه افتاد و
بهشت جا ماند.
آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت :
درود بر شما، راز من همین بود.آن که مرا می خواهد، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد .
و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری
54771:کل بازدید |
|
4:بازدید امروز |
|
0:بازدید دیروز |
|
پیوندهای روزانه | |
درباره خودم
| |
![]() قاصدکی
قاصدک ها چه خبر آوردید از کجا از کی خبر آوردید خوش خبر باشید | |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
| |
لوگوی دوستان | |
![]() | |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
آنفلانزا . اس ام اس . پاییزی . پد . پد کف پا . خبر فریب قاصدک . سموم . سیب . قاصدک اشک . قلب . | |
بایگانی | |
تیر 1388 مرداد 1388 شهریور 1388 مهر 1388 آبان 1388 آذر 1388 دی 1388 بهمن 88 اسفند 88 مرداد 89 آبان 89 آذر 89 | |
اشتراک | |